søndag 11. desember 2011

روایت دکتر شاپور بختیار از نفت، کودتا و زندان‌های شاه / خاطرات دکتر شاپور بختیار





کودتای 28 مرداد 32 (اوت 1953 )، به مدت 25 سال به عنوان قيام ملی با همراهی دستهٌ هوراکشان جشن گرفته شد. هيچ کس تا پيش از انتخاب من به نخست وزيری به خود اجازه نداده بود که به اين عمل ايرادی بگيرد. در آن زمان من اعلاميه ای منتشر کردم که در آن کودتای 28 مرداد را ننگين خوانده ام. با آن که پادشاه در آن زمان از در آشتی در آمده بود از اين امر چندان خشنود نشد. در اينباره به من گفت: " عده ای به کار شما اعتراض داشتند، من به آنها گفتم بختيار اصولاً حرفش را به اين شکل میزند."  ما خوب میدانستيم که آن « قيام ملی » کذا از قبل طراحی شده بود. اسنادی که اين مسئله را ثابت میکرد کم نبود
.
 مصدق طی محاکماتش چکی را به مبلغ يک مليون دلار که يک نفر آمريکائی بنام بارنر در بانک ملی واريز کرده بود عرضه کرد، چک های ديگری هم بود 1. اسکناسهای ايرانی به سهولت و پنهانی دست به دست شده بود ولی دلارهای پرداختی به فلان و بهمان رد به جا گذاشته بود. معهذا طبق اطلاعاتی که ما در دست داريم به رغم مزدها و مقامهائی که به برپا کنندگان کودتا رسيد و ميليونها تومانی که در محلهٌ بازار و جنوب تهران پخش شد، کل قضيه برای آمريکائیها ارزان تمام شد 1. کودتاهای بعدی سيا در اينجا و آنجا بسيار بيشتر آب خورد. آمريکائیها به مفت وارد کنسرسيوم شدند، ولی انگليسها در اين ماجرا بهای سنگينی پرداختند چون ناگزير شدند 40 درصد از سهام خود را به شرکا واگذار کنند
 .
بعضی میگويند اين جريان به دست ارتش انجام شد ولی اين فرض قابل قبول نيست. در مجموع ارتش خود را از معرکه دور نگه داشت، در آخرين ساعات نظاميان خودی نشان دادند آن هم فقط برای آنکه بتوانند بگويند: " ما هم بوديم."  بسياری که خود را در خانه هاشان پنهان کرده بودند دم آخر به خيابانها ريختند تا نعرهٌ « جاويد شاه » سر بدهند. کودتا به وسيله افسرانی انجام شد که مصدق به دليل فساد بازنشسته کرده بود و همراهی رجاله های پائين شهر و کمک افرادی که دولت ملی به دليل سر و سرّشان با آمريکا و انگليس – به خصوص انگليس – از کار برکنار کرده بود. مصدق را به اتهام خيانت به دادگاه کشاندند، و با اين کار بيش از پيش بر محبوبيتش افزودند. او طی محاکمه نه فقط از خود دفاع کرد، بلکه ادعا نامهٌ دادستان را نيز حلاجی نمود. اين يکی را پادشاه هرگز بر او نبخشود. دادستان نظامی دادگاه، که تعادل روانی نداشت، برای مصدق تقاضای اعدام کرد، ولی قضات رأی به سه سال زندان دادند
.
 مصدق قربانی چندين عامل شد که بعضی از آنها به خود او مربوط میشد. او هرگز نخواست حزبی قوی بسازد که در موقع لزوم بتواند از او پشتيبانی نمايد. در مورد شخصيتش میتوان گفت که درستکاری و نيکنامی از هر چيز ديگر برايش ارزنده تر بود. به جای آنکه بجنگد و پيروز شود ترجيح میداد که شهيد و مظلوم باشد. شرافت و درستی او در مسائل مالی، که شهرهٌ خاص و عام است، توأم با موشکافی ها و سختگيری هائی بود که چندان به نفعش تمام نمیشد. به محض آنکه قانونی به تصويب می رسيد انتظار داشت که از امروز به فردا مو به مو اجرا شود. هيچ گونه سازشی را نمیپذيرفت و با آنچه امروز به نام سياست واقع بينانه خوانده میشود ميانه ای نداشت. تحولات بين المللی پس از جنگ را درست تعقيب نکرده بود. تحولاتی را که منجر به ايجاد بازار مشترک اروپا شد درک نکرد و تصور نزديکی فرانسه و آلمان حتی برايش قابل تجسم نبود. به نهرو علاقمند نبود و او را « مهرهٌ انگليسها » به شمار میآورد. نقاط ضعف مصدق را بايد يادآور شد ولی از ياد نبريم که با چه قدرتهای بزرگی در افتاده بود و شرايط هم کارها را بر او آسان نمیکرد
.
به عنوان مثال حتی مرگ استالين نيز در اوضاع آن زمان برای ايران مصيبتی شد. جانشينش، که مالنکف باشد، شخصيتی در خور مقامش نداشت. گفتم مصيبت، زيرا چرچيل در آن زمان متعهد شده بود که نفوذ و حيثيت بريتانيا را در منطقهٌ خليج فارس احيا کند. آمريکائیها هم میخواستند با استفاده از خلأيی که ضعف دولت شوروی به وجود آورده بود رهبری خود را بر منطقه تثبيت نمايند. آيزنهاور در توضيح دخالت آمريکا در آن بخش از دنيا گفته است : « هر جا که کمونيسم پا بگذارد، ميدان مبارزهٌ ماست بدبختی اينجاست که در ملک ما با کمونيسم طرف نبود، فقط با اشراف زاده ای به نام دکتر محمد مصدق طرف بود
.
 آيزنهاور اگر گفته بود: « هر جا که نفت پيدا شود، ميدان مبارزه ماست » گفته اش به حقيقت نزديکتر میبود. به هر حال در اين مبارزه بازنده نشد. در 6 شهريور ( 28 اوت ) يعنی فقط 9 روز پس از وقايعی که شرحش گذشت، زاهدی اعلام کرد که مذاکرات درباره کنسرسيوم آغاز شده است، کنسرسيومی که در فوريهٌ بعد تشکيل شد و من شرحش را وقتی در سلول تيره و تار زندان به سر میبردم شنيدم. فاتحين غنائم را ميان خود تقسيم میکردند : %40 انگليسها، 40 % آمريکايیها، 14 % هلندیها و 6% فرانسویها. به ايران هم بايد چيزکی میرسيد: نيم منافعی به عنوان ماليات شد سهم ما. اين قرارداد از چند جهت از شرائطی که به مصدق پيشنهاد شده بود و تازه او رد کرده بود، بدتر بود. شرکای ما برای آنکه ثابت کنند قيام مصدق عليه امپراطوری بريتانيا کار غلطی بوده است و او به عبث مدعی شده است که کمر قدرتی را که حدود دو يا سه قرن بر آن منطقه سروری کرده شکسته است، نمیخواستند بيش از آنچه به عربستان سعودی و عراق پيشنهاد کرده بودند به ما بپردازند، اگر بيشتر میپرداختند سرمشق بدی برای مصر يا سوريه میشد (کما اينکه در سال 1956 ديديم که ناصر هنگام ملی کردن ترعه سوئز گفت من اين کار را از مصدق آموختم "). دو يا سه هفته پس از کودتا، پيروان مصدق به ديدار من آمدند و نظر مرا دربارهٌ مقاومت خواستار شدند
 .
من البته فکر میکردم که تشکيل هستهٌ مقاومت واجب است. همراه چند نفر از دوستان از جمله بازرگان، کميته ای سرّی تشکيل داديم. دولت وقت هنوز تشکيلاتی را که بعدها صاحب شد، و پس از آن به خمينی به ارث رسيد، نداشت. بنابراين ما با آزادی عمل نسبی کار میکرديم. مثلاً میتوانستيم سفر کنيم و ماشين پلی کپی برای تکثير اعلاميه در اختيار داشته باشيم. سلولی برای انتشار روزنامه هائی با اسامی « مقاومت ملی » و « راه مصدق » به راه انداختيم
.
برای خاتمه دادن به مسئلهٌ نفت، دولت نياز به مجلس داشت، بنابراين بايد انتخاباتی صورت میگرفت. نمايندگانی که به خواست مصدق تقاضای انحلال مجلس را داده بودند (چون مجلس به اين ترتيب منحل شده بود) حق نامزد شدن را نداشتند، به اين ترتيب عده ای از مخالفين احتمالی حذف میشدند. من از طرف دوستانم به عنوان رئيس ستاد مبارزات انتخاباتی تعيين شده بودم. در اين سمت میبايست فهرستها را تهيه کنم و ترتيب تجمعات کوچک را بدهم و غيره. فهرست نمايندگان مجلس سنا را جداگانه و فهرست نمايندگان مجلس شورا را هم جداگانه تهيه کرده بوديم. چون در آن زمان هنوز 40 سال نداشتم خود را برای نمايندگی مجلس شورا نامزد کردم. انتخابات در شرايطی صورت گرفت که برای همه قابل تجسم است: اصل بر اين قرار گرفته بود که حتی يک نفر هم که محتمل باشد حقايق معاملهٌ نفت را افشا کند نمی بايست به مجلس راه يابد. انتخابات در مملکت ما هرگز به صورتی خيلی دمکراتيک انجام نگرفته است، حتی در زمان مصدق، ولی اين يکی دست بقيه را از پشت میبست
 .
خود مرا چند ماه قبل از انتخابات از گود خارج کردند. پاکسازی و تصفيه اعضاء حزب توده و مليون طرفدار مصدق با شدت و حدت هر چه تمامتر شروع شد. در زمانی که محاکمات مصدق آغاز شد من به اتهام « اخلالگری و توهين به مقام سلطنت » بازداشت و زندانی شدم. سرهنگ کم سوادی در خانهٌ من بر صفحهٌ کاغذی اين جملات را ديده بود: «پادشاه حق سلطنت کردن و حکومت کردن را در آن واحد ندارد، اين دوگانگی مغاير با قانون اساسی است .» در اعتراض نسبت به اين جملهٌ نوشته بود: « يعنی چه پادشاه حق ندارد؟ پادشاه همه حقی دارد »! به من حتی فرصت رفع اتهام داده نشد. حکومت نظامی برقرار بود و طبق ماده 5 آن تقريباً هر کسی را میشد زندانی کرد. اين ماده به هر حال بسيار قابل تعبير است. يک بار ديگر من به اتهام توطئه عليه 
 امنيت ملی با همکاری حزب توده(!) محکوم شدم، يعنی اتهامی که هر کس مرا بشناسد میداند چقدر از واقعيت به دور است. در ربع قرنی که به دنبال آن حوادث آمد من در مجموع پنج سال و هشت ماه در زندان به سر بردم. يک دورهٌ هفت ساله هم ممنوع الخروج بودم
 .
طبعاً اين مسائل مشکلات ديگری را هم ايجاد میکرد. برای ورود به صحنه سياست بايد ثروتی قابل ملاحظه داشت. دوستان و خويشان من به دفعات به خانواده ام کمک کرده اند. راهی جلو پای من گذاشته شد که از اين درد سرها خلاص شوم. نسبت به کسانی که چون من فکر میکردند، و تعدادشان هم زياد بود، اين مزيّت را داشتم که خويش من ملکه مملکت بود و بر پادشاه هم نفوذی قابل ملاحظه داشت. من چند بار دعوت به همکاری شدم. شخص پادشاه برای من پيغام فرستاد که به هيئت دولت وارد شوم يا اگر قصد خارج شدن از ايران را دارم سفارتی را انتخاب کنم. از گرفتن گذرنامهٌ معمولی ممنوع بودم در عوض به من پيشنهاد گذرنامه ديپلماتيک میکردند! ولی ميان رفاه و پايمردی يکی را می بايست انتخاب میکردم. آدمی نمیتواند وزير يا سفير شاه باشد و بعد بگويد: من با آنچه اعليحضرت میکند مخالفم. برای من ممکن نبود با لباس تمام رسمی به پيشواز والاحضرت اشرف به فرودگاه بروم و از دم هواپيما به تعظيم و تکريمش مشغول شوم. اين کارها از توان من بيرون بود. آدمی يا با همهٌ دل و جان سياستی را میپذيرد و يا میگويد: خير !
دریافت فایل پی‌ دی اف تمام کتاب

 1 مخارج کودتای 28 مرداد هنوز به طور دقيق مورد ارزيابی قرار نگرفته است. استيفن کينزر در کتاب
 همه مردان شاه »
که متکی به اسناد تازه منتشر شدهٌ سازمان سيا است، مینويسد ارزيابی ها بين صد هزار تا بيست ميليون دلار نوسان
دارد. دليل اين تفاوت چشمگير در روشن نبودن فهرست مخارج است و اين که بر سر اقلامی که بايد به حساب بيايد اتفاق نظر
موجود نيست. شهرت کم خرجی اين کودتا برخاسته از اين امر است که برخی فقط پولهايی را که در روز کودتا در بين لشوش
تقسيم شد به حساب آورده اند

.

Ingen kommentarer:

Legg inn en kommentar